"
next
Read Book گامي به سوي شناخت امام حسين ( عليه السلام )
Book Information


Favoured:
0

Download Book


Visit Home Page Book

گامي به سوي شناخت امام حسين(ع)

مشخصات كتاب

گامي به سوي شناخت امام حسين (ع)

نويسنده: محمد ابراهيم ايزد خواه

ناشر: كتابخانه فارسي تبيان

زبان: فارسي

حجم كتاب: 160 كيلوبايت

تعداد صفحات: 9

نوع فايل: PDF

مقدمه

امام(ع) در س_وم يا چهارم شعبان سال چهارم هجري در م_دينه ديده به جهان گش_ود. 6 سال در زمان ج_دش، 30 سال در كنار پ_درش و 10 سال در كنار ب_رادر و پ_س از آن 10 سال در اوج ق_درت معاويه با وي مبارزه كرد و س_رانجام در مح_رم 61 هج_ري در ك_ربلا به شهادت رسيد.

تولد امام حسين

امام رضا(ع) مي فرمايد: چون حسي_ن(ع) متولد شد و او را نزد رسول اكرم(ص) آوردند، حضرت در گ_وش هاي وي اذان و اقامه گفت و مراس_م نامگذاري به پايان رسيد. پيامب_ر او را ب_وسي_د و گ_ريه ك_رد و فرم_ود: «ت_و را مصيبت_ي عظي_م در پي_ش است. خ_داوند لعنت كند كشنده او را.» در روز هفتم نيز پس از اي_ن كه برايش «عقيقه» كرد، از شهادت او خب_ر داد و فرم_ود: «گروه_ي كاف_ر ستمكار از بني اميه او را خواهند كشت.»

فطرس ملك آزاد شده حسين است

از حض_رت صادق(ع) روايت ش_ده كه فط_رس ملك_ي از حاملان عرش الهي ب_ود و به سبب تعلل، مغض_وب خ_داوند ش_د. بال_ش دره_م شكسته در جزيره اي مشغول عبادت بود.چ_ون جبرئيل و جمعي از فرشتگان براي تهنيت گ_وي_ي ولادت حسي_ن(ع) مي آمدند، او نيز همراه آنان آمد; خ_ود را به گهواره حضرت ماليد و ت_وبه اش قب_ول ش_د و به وضع اول برگشت.چون «فطرس» به آسمان بالا مي رفت، مي گفت: «كيست مانند من، م_ن آزاد شده حسي_ن ب_ن علي و فاطمه و محمد(ص) هست_م.» شهيد مطهري م_ي گ_ويد: داستان فطرس ملك، رمزي است از بركت وج_ود سيدالشهداء كه بال شكسته ها با تماس به او صاحب بال و پر م_ي ش_وند، افراد و ملتها اگ_ر به راست_ي خ_ود را به گهواره حسي_ن(ع) بم_الن_د، از جزاي_ر دور افت_اده ره_اي_ي ي_افته و آزاد م_ي ش_وند.

امام حسين همراه و همرزم پدر و برادر

حضرت در دوران ن_وج_واني روزي وارد مسجد پيامبر(ص) شد، ديد عمر بالاي منبر است. گفت: از منبر پدرم پايي_ن بيا و بالاي منبر پدرت برو. عمر گفت: پ_درم منبر ن_داشت. او در هرسه جنگ حضرت عل_ي(ع) ش_ركت فعال داشت و هنگام ح_ركت ني_روهاي امام مجتب_ي(ع) به سمت ش_ام، هم_راه آن حض_رت در صحنه نظام_ي حض_ور يافت.

اوضاع سياسي و اجتماعي دوران امام حسين

اشاره

انحراف از اص_ول و م_وازي_ن اسلام_ي، از «سقيفه» شروع ش_د، در زمان عثمان گست_رش يافت و در زمان امام به اوج رسي_د تا جائي كه اصل اسلام تهدي_د م_ي ش_د. براي شناخت بهتر اي_ن انحراف، لازم است قبلا بني اميه را بشناسيم.

[بني اميه را بشناسيم.]

ابوسفيان

او در فتح مكه چاره اي جز تسلي_م ن_داشت و پ_س از 20 سال مبارزه ب_ا پي_امب_ر(ص)، به ظاه_ر اسلام را پذيرفت.روزي چشم_ش به پيامبر افتاد و با خود گفت: «ليت شعري باي شييء غلبتن_ي»; كاش م_ي دانست_م به چه وسيله اي ب_رم_ن پي_روز ش_دي؟! پيامبر سخ_ن او را شنيد يا ضميرش را خ_وان_د و فرم_ود: «بالله غلبتك ي_ا اب_اسفي_ان» روزي اب_وسفي_ان در خ_انه عثم__ان گفت: «يا بني اميه تلقفوها تلقف الكره اما والذي يحلف به اب_وسفيان لاجنه و لان_ار و م_ازلت ارج_وه_ا لك_م و لتصي_رن ال_ي ابن_ائك_م وراثه.» حك_ومت را مانند كره (ت_وپ) به يكديگر پاس دهيد. آگاه باشيد، قس_م مي خ_ورم نه بهشت_ي و نه آتش_ي در كار است. آنچه را براي شما آرزو داشت_م به وراثت به فرزندان خود بدهيد. در دوران حكومت عثمان، روزي از احد عبور مي كرد، بالگد به قبر «حمزه ب_ن عب_دالمطلب» زد و گفت: چيزي كه ديروز ب_ر س_ر آن با شمشي_ر با شما م_ي جنگي_دم ام_روز در دست ك_ودكان ما افتاده و با آن ب_ازي مي كنند.

دوران معاويه

اشاره

مطرف بن مغيره ب_ن شعبه م_ي گ_وي_د: با پ_درم به شام نزد معاويه رفت_م. پدرم هرگاه از پيش معاويه،مي آمد، از او تمجيد مي كرد. يك شب ناراحت بازگشت، گفتم: چه شده؟ گفت: از نزد نا پاكتري_ن افراد مي آي_م. گفتم: چرا؟ گفت: امشب به معاويه گفت_م: اكن_ون (بعد از صلح با امام حس_ن(ع» پير شدي و كار در دست ت_وست، بر بني هاش_م كه اق_وامت هستند سخت نگير. او ناراحت شد و گفت: چه م_ي گ_وي_ي؟ اب_وبكر، عمر و عثمان مردند نامي از آنان باقي نماند; اما اي_ن

1 to 10